یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

یاسمین ☆

حرفهای یاسمین جون

سلام دختر عزیزم.امروز میخوام راجع به کارا و حرفایی که این چند وقته انجام دادی و زدی برات بنویسم. *اول اینکه چند وقتیه که همش دوست داری بدونی قدت چند سانتی مترِ و وقتی با دوستات هستی، بهشون میگی بیاین قد بگیریم ببینیم کی بلندتر و وقتی بدونی از همشون بلند تری نمیدونی چقد شادی میکنی ولی وقتی کوتاه تر باشی همش میگی،چرا اونا بلندترن، مگه چی میخورن؟ منم از فرصت استفاده میکنم و وقتی غذاتو کامل نمیخوری میگم :یاسمین خانوم فردا که با دوستات قد بگیری شما ازهمه کوتاهتری.. و شما هم میای و یه چند لقمه بیشتر می خوری و من کلی ذوق میکنم *این شبها که سریال سالهای دور از خانه رو نشون میده میای پیشم م...
29 خرداد 1392

کتاب خوب

سلام.توی این پست میخوام یه کتاب خیلی جالب و سرگرم کننده رو به شما معرفی کنم. مجموعهء هاچین و واچین/پازلُ بچین ، از سری کتابهای کار برای کودکان پیش ازدبستانه.در کتابهای این مجموعه، بچه ها قطعات به هم ریخته پازل را با قیچی بریده و سپس انها رو به صورت صحیح روی مقوا چسبانده و رنگ آمیزی میکند. وسیله ای هستم زینتی که به انگشت میکنی تا دست هایت زیباتر به نظر برسد.در رنگهای درخشان و زیبا مرا میبینی و معمولاً نگینی بر سر دارم.حالا بگو اسمم چیست؟(این سوالات در بالای کتاب از بچه ها پرسیده میشود) اینم یه نمونش که یاسمین کار کرده   ...
18 خرداد 1392

نا داوری ---- دستهای یاسمین

یاسمین عاشق دوز بازی کردن شده و همش میگه بیاین بازی کنیم یا خودش تنها میشینه و بازی میکنه با دوستای خیالیش. دیروز به من و باباییش میگفت حالا شما دو نفر بازی کنید من میشم داور مسابقه.من طبق معمول مهره های قرمز و برداشتم و محمد مهره های آبی رو. همون اول بازی، خانوم داور تو گوش باباییش می گفت شما یه کاری کن ببری و در طول بازی همش به من میگفت مامان خانوم دیگه داری میبازی و بااین کاراشون انقد به من روحیهء منفی دادن تا اینکه باختم و پدر و دختر کلی بهم خندیدن منم باهاشون کردم. دو تا از شکلهایی که یاسمین با رنگ انگشتی درست کرده ...
15 خرداد 1392

روز زن گرامی باد

 تقدیم به تمام مامانای عزیز بخصوص مامان خوب خودم و مامانای مهربون نی نی وبلاگی زن بودن کار مشکلی ست؛ باید مانند یک کدبانو رفتار کنی ، همانند یک مرد کار کنی، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک خانم مسن فکر کنی. ای بزرگ هنرمند زمان، خدا قوت و روزت مبارک   ...
14 خرداد 1392

دعوت به بازی

عزیز و گلِ وبلاگی.ما از طرف مامانِ خوب   فرشته های ناز زندگی دعوت به یه بازی وبلاگی شدیم. ازشون خیلی ممنونم عزیز و گلِ وبلاگی. ما از طرف مامانِ خوب فرشته های ناز زندگی دعوت به یه بازی وبلاگی شدیم.ازشون خیلی ممنونم منم 4 تا از دوستای خوبم رو دعوت به این بازی میکنم، البته تمام دوستان عزیزی که لینک شدن، دوست داشتنی و با محبتن و من واقعاً دوستشون دارم   خانوم گل،بوی باران در نور دوست خوبم؛ مامانِِ دو بهونه قشنگ زندگی دوست خوبم،مامانِِ آوای ناز من(◕ ‿ ◕) دوست خوبم، مامان آمیتیس جون بزرگترین ترس زندگیت؟ خبر فوت عزیزان اگر ٢...
13 خرداد 1392

شربت___تولد بابایی مبارک

شربت آلبالو  گرفته بودم تا هر چند وقت یکبار ازش استفاده کنیم ولی مگه شما گذاشتی تا من سرگرم کارام میشدم، می رفتی برای خودت درست میکردی و میخوردی تا اینکه یه بار داشتم تلفنی با بابایی صحبت میکردم، دیدم بازم رفتی سراغ یخچال و شربت. به بابایی گفتم یاسمین شیشه شربتو خالی کرد و یه لیوانشو هم برای ما نذاشت. تلفنو دادم بهت تا با بابایی صحبت کنی، بابایی به شما گفت:شنیدم خوب شربت درست میکنی، امروز که اومدم خونه باید برام شربت آلبالو درست کنی و شما گفتی: حتماً بابایی جون اینم عکس درست کردن شربت برای بابایی بدست یاسمین جون امروز تولد بابا محمد هم هست واسه همین دیشب ما یه جشن کوچیک ب...
11 خرداد 1392

نقاشی،کاردستی

وقتی این نقاشی و کشید، گفت: مامان ببین الان عیده، چون ماهی و گل تو خونه ست (تو خونه )   اینم کاردستی از روزای بارونی و برفی برای کلاس زبان (این بارونای قشنگ اثر انگشتای کوچولوی یاسمین گلمه. چتر، شال، کلاه و دستکشا رو هم خودش کشیده) فدای دستای کوچولوت ، قشنگم وقتی داشتم از کاردستیش عکس می انداختم گفت: از منم بنداز دیگه،خودم درستش کردم ...
9 خرداد 1392

چراغ راهنما_خبردار

ا ینم یه چراغ راهنما که یاسمین خانوم تو درست کردنش خیلی کمک کرد (یعنی مغز گردو ها رو همشو خورد )  یه شعر جدید که یاسمین تازه یاد گرفته، تازشم به مائده (دختر خالش) که سه سالشه، هم یاد داده دار دار خبردار دستمال آبی بردار پراز گلابی بردار دستماله کو؟ کلاغ برد گلابی کو؟ کلاغ خورد کلاغ سیاه قار قاری! چه کار به کار من داری؟ منتظرم که صبح زود، دستمالمو پس بیاری افسانه شعبان نژاد ...
9 خرداد 1392

نقاشی_آقا غوله

(یه خروس خوشگل و یه جوجهء کوچولو) دیشب یاسمین جون کشیده اینم یه عکس از کسی که باعث شده دخملی دیگه نتونه شبها تو اتاقش تنها بخوابه و همش من باید پیشش باشم (وقتی بهش گفتم چرا نمیخوای تو اتاقت بخوابی، با خمیر بازیش این بد ترکیبو برام درست کرد و گفت این آقا غولست)الهی بمیرم چی تو اون ذهن کوچولوت میگذره راستی این نقاشی رو هم یاسمین برای روز معلم واسه خانوم محمد زاده کشیده بود و تقدیمش کرد ، یادم رفته بود بذارم تو وبلاگ تا اینکه دیروز بهم گفت: نقاشی که دادم به خانوم، برام تو وبلاگ گذاشتی؟(ماشاله حواس)   ...
9 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین ☆ می باشد